به گزارش اقتصادنیوز، رقابت جغرافیایی-سیاسی بین چین و ایالات متحده، مسئلهای تعیینکننده در سیاستهای بینالمللی است. این رقابت بین بزرگترین اقتصادهای جهان است و دو سیستم سیاسی کاملاً متفاوت -یکی دموکراتیک و دیگری اقتدارگرا- را در مقابل هم قرار میدهد؛ این رقابت در تقریباً همه مناطق جهان در حال رخ دادن است.
این عبارت یادداشتی است که در فارن افرز ترجمه شده و اقتصادنیوز آن را در چهار بخش ترجمه کرده که بخش نخست با عنوان «جنگ جغرافیایی-سیاسی چین و آمریکا؛ تنها اهرم واشنگتن برای شکستن کمر اژدهای زرد» منتشر و بخش دوم با عنوان «حلقه آتشین واشنگتن علیه چین؛ چگونه زنجیره تولید آمریکا راه نفس اژدهای زرد را بسته است؟» ترجمه شد و در ادامه بخش سوم آمده است.
هدف از آزمایش این سناریوها، برآورد آسیبهای ناشی از اختلالات تجاری در کوتاهمدت بود؛ یعنی هفتهها و ماههای پس از آغاز اختلال. در تمام ۱۲ سناریو، این نتیجه حاصل شد که چین درد اقتصادی بهمراتب بیشتری نسبت به ایالات متحده تحمل خواهد کرد.
در پایینترین حالت، اختلالات اقتصادی چین پنج برابر بیشتر از اختلالات ایالات متحده خواهد بود. در بالاترین حالت، این آسیبها حدود ۱۱ برابر بزرگتر خواهند بود. این به معنای هزینههای سنگین و شبیه به دوران رکود بزرگ برای چین است، بهطوریکه اختلالات اقتصادی کوتاهمدت این کشور بین ۱۵ تا ۵۱ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) چین را تحت تأثیر قرار میدهد (بسته به سناریو).
بهعنوان مثال، در مدل پایهای که در آن تمام تجارت دریایی چین از طریق محاصره دریایی محدود میشود، ۳۹.۹ درصد از تولید ناخالص ملی این کشور تحت تأثیر قرار میگیرد، در حالیکه فقط ۳.۶ درصد از تولید ناخالص ملی ایالات متحده آسیب میبیند. به عبارت دیگر، پکن میتواند تمام صنایع و افراد آمریکایی را تحریم کند، اما آسیب به اقتصاد ایالات متحده، در بدترین حالت، تنها کسری از آسیبهایی خواهد بود که واشنگتن و متحدانش میتوانند به چین وارد کنند.
برای تعیین پیامدهای بلندمدت کاهش مبادلات اقتصادی، مدلسازیهایی انجام شده که به واسطه آن مشخص شود چگونه تجارت جهانی پس از شوک اولیه قطع روابط، نهایتاً به وضعیت تعادلی جدیدی رسیده و چگونه این تعادل جدید مسیر رشد هر کشور را تحت تأثیر قرار میدهد. در این روند، نتیجهای حاصل شد که نشان داد موقعیت واشنگتن حتی نسبت به چین مطلوبتر خواهد شد. ایالات متحده و تقریباً تمام متحدان آن به سطح رشد اولیه خود بازخواهند گشت، اما مسیر اقتصادی چین بهطور دائمی کاهش خواهد یافت.
دلیل اصلی این نابرابری پایدار ساده است؛ اقتصاد چین بهشدت به شرکتهای خارجی وابسته است که کالاها را در خاک چین تولید میکنند یا با شرکتهای چینی قرارداد میبندند. این قطع روابط، تولید این کالاها را از بین خواهد برد. در مقابل، شرکتهای آمریکایی و شرکتهای متحدان ایالات متحده چنین وابستگی شدیدی ندارند. تجارت و تولید ایالات متحده و متحدان آن با مشکلات لجستیکی کوتاهمدت روبهرو خواهد شد، اما آنها میتوانند خطوط تولید خود را از چین منتقل کنند و کارخانههای دیگری برای تولید کالاهای خود پیدا کنند و منابع جدیدی برای تأمین قطعات بیابند. (اگرچه بخشی از تولید از دسترفته چین ممکن است روزی به آن بازگردد، اما بسیاری از آن در سایر نقاط جهان باقی خواهد ماند، زیرا شرکتهای خارجی مجبور به ایجاد خطوط تأمین جدید خواهند شد.)
در واقع، شرکتهای آمریکایی و شرکتهای متحد ایالات متحده که در چین فعالیت میکنند، هماکنون در حال تنوع بخشیدن به تولیدات خود هستند. اگر یک قطع تعاملات اقتصادی گسترده در زمان جنگ علیه چین اعمال شود، بسیاری از شرکتها بهسادگی این فرآیند را تسریع خواهند کرد. و از آنجا که تمام شرکتهای غربی بهطور همزمان تحت فشار برای جدا شدن از چین قرار خواهند گرفت، نگرانی آنها از قرار گرفتن در موقعیت نابرابر بهدلیل انتقال تولید قبل از رقبایشان، بیاثر خواهد شد.
زمان، مکان و استراتژی دولت پیشین ایالات متحده به رهبری جو بایدن در تلاش بود تا رویکردی با عنوان «حیاط کوچک، حصار بلند» در روابط اقتصادی خود با چین پیش بگیرد: البته با هدف عمده محدود کردن مبادلات فقط در بخشهایی که برای امنیت ملی حیاتی است، مانند نیمههادیها. این استراتژی با هدف «حفظ بیشترین پیشتازی ممکن» در مهمترین بخشهای فناوری پیشرفته، در حالی که از منافع تجاری با چین نیز بهرهبرداری میکند، طراحی شده بود. این رویکرد از سوی جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، اینگونه توجیه شد که باید «پیشتازی خود را در مهمترین عرصههای فناوریهای حیاتی حفظ کنیم».
اما این رویکرد برای بسیاری از طرفداران سختگیری علیه چین کافی نبود. برای آنها، استفاده از یک جراحی کوچک برای «کاهش ریسک» زنجیرههای تأمین نمیتواند بهطور کافی از آمریکاییها در برابر خطرات ناشی از چین محافظت کند؛ آنها معتقدند که اقتصادهای ایالات متحده و چین باید کاملاً از هم جدا شوند. این گروه ادعا میکنند که مبادلات اقتصادی قابل توجه با چین خطرات غیرقابلتحملی به همراه دارد؛ چه از طریق تقویت پکن، چه آسیب به جوامع صنعتی در ایالات متحده یا ایجاد تنشهای عمومی میان سیستم بازار آزاد ایالات متحده و سیستم دولتی چین.
این حامیان اکنون در کاخ سفید شنوندههایی دارند. دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در دوران تبلیغات انتخاباتی خود پیشنهاد اعمال تعرفه ۶۰ درصدی بر واردات چینی را مطرح کرد. او همچنین پیشنهاد داده که موانع حتی شدیدتری ایجاد کند یا حتی اگر پکن به تایوان حمله کند، قطع روابط کامل اقتصادی اجرایی شود.
قطع تعاملات اقتصادی به شکلی گسترده در پاسخ به تغییرات ارضی چین منطقی است. اما استفاده از این رویکرد در زمان صلح کاملاً متفاوت است و از نظر استراتژیک نادرست خواهد بود. چین تنها یکبار میتواند از سایر کشورها جدا شود و این کار در نبود جنگ، مهمترین اهرمها را برای محدود کردن تجاوزات نظامی پکن هدر خواهد داد.
بر خلاف روسیه، چین بهطور گستردهای در بازارهای جهانی ادغام شده است. چین از مزایای عظیم اقتصادی جهانیسازی بهرهمند است که هزینههای زیادی برای کنار گذاشتن آنها خواهد داشت. با حفظ یک رابطه اقتصادی قابل توجه، واشنگتن میتواند به پکن پیام دهد که اگر از چالش با وضعیت موجود خودداری کند، از آن نفع خواهد برد، اما در صورتی که چین مسیر تهاجم را در پیش گیرد، با انتقام اقتصادی عظیمی روبهرو خواهد شد. بنابراین ایالات متحده باید در لحظه بحران واقعی از اهرمهای اقتصادی خود استفاده کند و تا آن زمان آنها را ذخیره نگه دارد.