به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رضا مختاری اصفهانی، پژوشگر تاریخ در روزنامه ایران نوشت: مشروطه ناکام، مشروطه نابهنگام، مشروطه ناتمام، مشروطه معطل، مشروطه بیفرجام، مشروطه مسروقه و... نامهایی از این دست همواره به فراخور عقیده و نگاه افراد، به یکی از مهمترین جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فکری ایرانیان داده شده است؛ جنبشی که گاه نگاه سیاسی و ایدئولوژیک موجب شده دچار تحریف و وارونهنویسی شود. چنین نگاهی به روایت و تحلیلی ناقص و چه بسا تحریفآلود از مشروطه میانجامد.اهداف بابینمایان انقلاب مشروطهمشروطه جنبشی بود که از وفاق نیروهای مؤثر اجتماع حاصل شد. در سالهای اخیر دو نگاه متضاد اما در یک جهت، حضور طیفها و طبقات مختلف اجتماع در این جنبش را نفی کرده و در نگاهی تقلیلگرایانه آن را به بابیان ازلی یا بهائیان نسبت دادهاند. اگرچه پیش از این، برخی از فعالان مشروطهخواه به ازلی بودن متهم بودند، اما در فضای غبارآلود آن سالها، بیشتر یک اتهام سیاسی بود و برای از میدان به در کردن رقبا یا مشروطهخواهان تلقی میشد. بعضی از افراد متهم هم فقط از لحاظ پیشینه خانوادگی در این رده محسوب میشدند و از لحاظ عقیدتی به چنین وجهی شناخته نمیشدند. این اتهام حال در زمانه ما در لفافهای تحقیقی اما با نگاهی سیاسی، بار دیگر مطرح شده است؛ اتهامی که میراثی ملی را به اقلیتی نسبت میدهد. محمدرضا جوادییگانه و علی راغب در کتاب «مشروطه همگان» درصدد پاسخ به این نسبت برآمدهاند.در بخش اول کتاب با عنوان «راهنمای تاریخی» به طور گذرا وقایع منجر به مشروطه، بابیه و اشخاص در مظان اتهام بابیگری بررسی شدهاند. فصل اول که به «طرح بحث» اختصاص دارد، یکی از مهمترین کسانی را که اتهام بابیگری به مشروطه و مشروطهخواهان زد، محمدعلیشاه معرفی میکند؛ شاهی که به کمک قزاقان روس بساط مجلس مشروطه را برچید. او در نامهای به فقیهان و مراجع مقیم نجف، در توجیه اقدام خود از «تشکیل انجمن بابیه» توسط مشروطهخواهان و سوءاستفاده آنان از آزادی نوشت. آنچه محمدعلیشاه و مخالفان مشروطه بنیان گذاشتند، بعدها توسط سه گروه از محققان با انتساب مشروطه به بابیت یا بهائیت دنبال شد: «الف) گروهی از مورخان و نویسندگان مؤمن بدین آییننها. ب) مورخان و نویسندگان طرفدار و همدل با آنها. ج) مورخان و نویسندگان مسلمان یا منسوب به گروههای مذهبی و حکومتی که اغلب داخل ایران هستند.» جالب اینکه دو دسته اول و سوم با وجود تضاد و تقابل با هم، «بهشدت از یکدیگر متأثر هستند و اغلب بدون ارجاع یا ذکر نام، به تکرار گفتههای یکدیگر پرداختهاند.»نویسندگان سعی کردهاند با معرفی این دو دسته، به نقد آثارشان بپردازند. در این میان، اثر دو نویسنده، تورج امینی و سید مقداد نبویرضوی، بیشتر موضوع نقد آنان قرار گرفته است؛ دو نویسنده در دو جبهه متضاد. گاه این دو نویسنده با دو بیان مختلف، مقصودی مشترک را مراد کرده و حتی در فقدان نظریه و روش علمی در اثرشان، بسیار شبیه یکدیگرند. آنچه اما بابینمایان انقلاب مشروطه از یاد بردهاند، حضور «اقشار مختلف و متنوعی چون روشنفکران، علمای شیعه، تجار، زنان، ارمنیها، قفقازیها، ازلیان و عامه مردم» در این جنبش فکری و سیاسی است. همین ویژگی است که این انقلاب را شایسته صفت «همگان» ساخته است.نسبت انقلاب اسلامی با مشروطهجوادییگانه و راغب، کتاب دوم خود را درباره انقلاب مشروطه و نسبت انقلاب اسلامی با آن انقلاب، اختصاص دادهاند. نسبت انقلاب اسلامی با مشروطه از مباحثی است که در دوره اصلاحات محل بحث واقع شد. اگرچه ابتدا در دوره تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۷۶، از انحراف مشروطه گفته شد، اما بعد از انتخاب سیدمحمد خاتمی، ادامه مشروطه و نسبت آن با انقلاب ۵۷ موضوع بحث بود. شاید نویسندگان بر آن بودهاند به این روایت پسینی پاسخ دهند. از همین رو پژوهش خود را بر پایه «جامعهشناسی تاریخ» و «تاریخ روحیات» قرار دادهاند. بدین معنا که موضوع را در ظرف زمان نگریسته و ذهنیت و تلقی جامعه ایران بهویژه رهبران انقلاب از مشروطه و نسبت آن با آرمانهای خود را در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ واکاوی کردهاند. تغییر ذهنیت ایرانیها نسبت به مشروطه، از همان سالهای ناکامی مشروطه آغاز شد. این تغییر ذهنیت را میتوان در گسست یا پشیمانی از مشروطه نزد فعالان مشروطهخواهی دید. حاصل این گسست و پشیمانی، به سلطنت رضاشاه منجر شد؛ شاهی که همراهان و همکارانش نخبگان و کارگزاران مشروطه بودند. در این دوره مشروطه به محاق فراموشی رفت و حتی در خطابه تاجگذاری رضاشاه که توسط محمدعلی فروغی نوشته و خوانده شد، نشانی از مشروطه نبود. فروغی که رساله حقوق اساسی را نوشته بود، رضاشاه را نه در کسوت احیاگر مشروطه که تجسم نادرشاه افشار میدید. بدین ترتیب از آغاز سلطنت پهلوی، بخشی از نخبگان ایرانی از مشروطه گسستند و به قول مصدق، مشروطه «معطل» شد.بخشی دیگر با نگاه عبرت بدان نگریستند و آن را قابل تکرار دانستند؛ تکراری که بیشتر جنبه پیروزی آن را در نظر داشت، نه تحقق آن. رهبران جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی و رهبر معظم انقلاب، آیتالله خامنهای، چنین نگاهی به مشروطه دارند. بنیانگذار انقلاب اگرچه بعضی از نقدهایش به سلطنت پهلوی از منظر قانون اساسی مشروطه بود یا مشروطه را به خاطر رهبری فقها میستود، اما پس از پیروزی انقلاب به مشروطه نگاهی عبرتآموز داشت، نه الگوپذیری از آن. این نگاه را میتوان در مواردی چون نقد مشروطه در انزوای فقیهان و حزببازی دید. مشروطه به معنای آنچه در اندیشه سیاسی علامه محمدحسین نائینی وجود داشت، در نگاه و اندیشه رهبر فقید انقلاب چندان قابل ردیابی نیست: «مشروطهای که آیتالله خمینی از آن یاد میکنند، نسخه تکاملیافته مشروطه شیخ فضلالله است که با مشروطه آیتالله نائینی ادغام شده است. از یک سو، شیخ فضلالله طرفدار نظریه قدرت دوگانه شاه و شیخ بود (بدین معنا که حاکم، شاه است اما فقیه، ناظر و مشروعیتبخش بر شاه است) که با حکومت اسلامی، آنچنان که مدنظر آیتالله خمینی و بعدها جمهوری اسلامی بود، تفاوت داشت.»نویسندگان به مفهوم مشروطه و تلقی از آن نزد گردانندگان انقلاب که بعدها در شورای انقلاب عضویت یافتند نیز اشاراتی دارند. شاید بتوان بازرگان و طالقانی را بیش از دیگران (مطهری، منتظری، بهشتی و هاشمیرفسنجانی) نسبت به آن حساس دانست. بازرگان را شاید بتوان فرزند مشروطه دانست که نسبت به وقایع و نتایج آن نیز حساسیت بیشتری داشت؛ اگرچه در دوره پس از پیروزی انقلاب، او نیز مانند بسیاری از انقلابیون تلاشش معطوف به «سازگار کردن آزادی و اسلام» بود؛ هرچند به باور نویسندگان، «البته با اولویت اسلام»، بازرگان اما پیش از این، تحلیل و نگاه اصلی خود را از مشروطه در نوشتاری با نام «ملت ایران چه باید بکند؟ یک تحلیل تاریخی برای مبارزه ملی» تبیین کرده بود. او در این اثر که از سال ۱۳۵۶ تا خردادماه ۱۳۵۷ به نگارش درآورد، نگاهی گذرا و تحلیلی به تاریخ ایران از کوروش تا سیاست حقوق بشر کارتر دارد. بازرگان که به نتایج مثبت مشروطه مانند «آزادی، قانون، انتخابات، دولت و ملت، توجه به علوم و افکار جدید، تأسیس ادارات براساس الگوی اروپایی، تغییر روش در تجارت، صنعت و زراعت» و مواردی از توسعه و تجدد بهویژه «ورود ملت به امور مملکت» باور داشت، «هرج و مرج، ناامنی و بیسامانی» را از آفات و مشکلات آن میدانست. این موضوع اما موجب نمیشد بازرگان از ضرورت و مفید بودن مشروطه نگوید: «تجربه مشروطه اگر جوابش منفی درآمد، نباید اینطور تلقی شود که انقلاب مشروطیت و قیام ملت برای آزادی عمل لغوی بوده... مشکلات و معایبی که بررسی کردیم، تماما ناشی از ناشیگری ملتی بود» که تجربه تاریخیاش استبداد بود. از همین رو انقلاب مشروطه را «اقدام ضروری و جسورانهای» میدانست که «بالاخره میبایستی انجام شود و تبعات بد و خوب آن را میپذیریم تا تجربه [کرده] و تغییر یابیم.» در اینباره گویا بازرگان، نه نگاه به گذشته که چشم به آینده انقلابی داشت که در آستانه پیروزی بود. شاید بر مبنای چنین آیندهنگری، او معتقد بود برای گذر از استبداد به مشروطه و حکومت ملی باید «ملت به صفت مشترک و شخصیت واحد»، در مقابل استبداد بایستد و شرط آن هم «وحدت جامعه و محبت افراد نسبت به هم و عمل جمعی» است.طالقانی نیز با وجود آنکه کتاب مهم «تنبیهالامه و تنزیهالمله» اثر علامه محمدحسین نائینی را با مقدمهای مفصل منتشر کرده بود، به سرنوشت مشروطه نگاهی عبرتآموز داشت؛ جنبشی آزادیخواهانه که به استبداد پهلوی انجامید. این وضعیت نیز ناشی از «بازگشت مردم به خانههایشان و منزوی شدن آنان در قبال انقلابی» بود که خود کرده بودند. شاید بر مبنای همین دغدغه بود که برای تصویب اصل شوراها در قانون اساسی جمهوری اسلامی اهتمامی ویژه داشت؛ اهتمامی که میتوان «برای بسط و عمومی شدن حاکمیت مردم دانست.»فقیهان شورای انقلاب اما برخلاف این دو، مشروطه را نه از باب مفهوم و تغییرات مثبت در جامعه ایران که از باب عبرت مینگریستند. مطهری مشروطه را آغاز دوقطبی شدن جامعه ایران میدانست. دیگر آنکه با مشروطه تا آنجا موافق بود که موافق اسلام باشد؛ همان نگاهی که در باب رأی مردم داشت. انزوای فقیهان در دوره مشروطه و مطابقت قوانین و مفاهیم مشروطه با اسلام از دیگر مواردی است که نزد دیگر فقیهان انقلابی مانند آیات منتظری، بهشتی و هاشمیرفسنجانی موضوعیت داشت.مهمترین بحث کتاب اما درباره رد پای مشروطه در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. این نسبت، روایتی درازدامن از پیشنویس قانون اساسی، نحوه بررسی آن، مجلس و بررسی نهایی قانون اساسی (خبرگان)، بعضی از مذاکرات مربوط به مفاهیم حریت و مساوات در این مجلس و شورای بازنگری قانون اساسی دارد. به باور نویسندگان، روند تهی شدن از مشروطه روندی تدریجی بود که به مرور رخ داد.کتاب «تهی شدن از مشروطه» را شاید بتوان روایتی از بیعقبه شدن جنبشی دانست که با آرمان حریت و مساوات شکل گرفت اما با ناکامی مواجه شد. این ناکامی بعدها توسط فرزندان مشروطه نیز امتداد یافت تا آنجا که آرمانها و مفاهیمش یا تحریف شدند یا به محاق رفتند. اگر توسعه را اصلیترین هدف مشروطه بدانیم، فرزندان مشروطه در سیر حوادث یا در سلطنت پهلوی به دنبالش رفتند یا در انقلاب علیه آن و پایان مشروطیت. با چنین تعریفی، مشروطه نه موضوعی تاریخی که موضوع و مسئلهای برای امروز و فردای ایران است.۲۵۹