روایت حسام نواب‌صفوی از پرونده‌ی واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد
روایت حسام نواب‌صفوی از پرونده‌ی واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد

روایت حسام نواب‌صفوی از پرونده‌ی واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد

انصاف نیوز/ حسام نواب صفوی، وکیل پرونده‌ی واژگونی اتوبوس واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در صفحه‌ی اینستاگرام خود نوشت:یدالله فوق ایدیهم.ملت عزیز ایران با توجه به سوالات متعدد شما در خصوص این پرونده، آنچه را که تا کنون انجام شده است به اطلاعتان رساندم. به راستى که سختترین کار در دنیا، دفاع از مظلوم است و تنها یاوران بنده در جریان این دادخواهى، صرفا معلومات خود، استعانت از خداوند و روح پاک سیرتان از دنیا رفته و همچنین خبرنگاران شجاعى بودند که صداى اعتراض خانواده هاى قربانیان شدند.بنده هیچ خصومتى با دانشگاه آزاد نداشته و هر آنچه که انجام دادم صرفا در راستاى احقاق حق موکلینم بوده و تنها هدفم حاکمیت قانون در محاکم است و به همین دلیل براى دفاع از خون این بى گناهان حق الوکاله اى نیز نخواستم اما شاید آنها تصور میکردند اگر مسئولى به خاطر قصورى که انجام داده به زندان برود، آسمان به زمین میرسد و حتى در این مسیر از شخص بنده و تعدادى از خبرگزارى هاى شریف کشورم شکایت شد، روزى برایتان از خاطرات سخت و آنچه که بر من و خانواده ى قربانیان گذشت، خواهم گفت.خوشحالم که این دادخواهى در ایران و نه در دادگاه لاهه یا بلژیک، انجام شد و دادرسان شرافتمند بازپرس موسوى نژاد، قاضى عالیشاه، قاضى فتاح و قاضى صمدى نشان دادند که قانون براى همه یکسان است.و در آخر از اهالى قلم که بیشترین همکارى را با بنده داشتند تشکر ویژه میکنم: سرکار خانوم سعادت از خبرگزارى فارس، جناب آقاى جعفرى از روزنامه ى همشهرى، سرکار خانوم میرزایى از خبرنگارى ایرنا، جناب آقاى یعقوبى از خبرگزارى تسنیم و خبرگزارى هاى میزان، انصاف نیوز، پارسینه، ایلنا و باشگاه خبرنگاران جوان و…امید است که این طلایه داران جبهه ى آگاهى همواره قلمشان در خدمت بیان حق باشدسید حسام نواب صفوى

همچنین ببینید

همه چیز از یک آگهی کوچک آغاز شد
                ماجرای پیچیده «پری بلنده»، یکی از سردستگان شهرنو/ چگونه دختران خبرنگار برای به دام انداختن او وارد دهان شیر شدند؟

همه چیز از یک آگهی کوچک آغاز شد ماجرای پیچیده «پری بلنده»، یکی از سردستگان شهرنو/ چگونه دختران خبرنگار برای به دام انداختن او وارد دهان شیر شدند؟

همین که وارد خانه شدیم وحشت کردیم. دیدیم آن‌جا اداره و موسسه نیست. خجالت می‌کشم بگویم، شرمم می‌آید... زنان لخت و پتی با آرایش‌های غلیظ در حال حرکت بودند.