کم خبر/گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزداز تو دم می زنم اما قلمم می لرزدهیبت نام تو یک عمر تکانم داده سترسم مردانگی ات راه نشانم داده ستپی نبردیم به یکتایی نامت زینبکار ما نیست شناسایی نامت زینبمن در ادراک شکوه تو سرم می سوزدجبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزدمن در اعماق خیالم … چه بگویم از توکه در این مرحله لالم چه بگویم از توچه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است!هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است!چه بگویم که خداوند روایتگر توستتار و پود همه افلاک نخ معجر توستروبروی تو که قرآن خدا وا می شدلب آیات به تفسیر شما وا می شدآمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنندتا که مردان جهان پیش تو زانو بزنندچشم وا کردی و دنیای علی زیبا شدباز تکرار همان سوره ی ” اعطینا ” شدعشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفتبه گمانم به تو آرام پیمبر می گفتبی تو دنیای من از شور و شرر خالی بودجای تو زیر عبایم چقدر خالی بود حمیدرضا برقعی

شعری از حمیدرضا برقعی در وصف حضرت زینب
برچسب ها حضرت زینب (س) حمیدرضا برقعی زینبیه کتاب