کم خبر/ یکبار از حمیدرضا صدر پرسیده بودند «چه چیزی زندگیتان را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است؟» و او جواب داده بود: «ورود به استادیوم فوتبال امجدیه زندگیام را تغییر داد. روزگارم به قبل و بعد از آن تقسیم شد. آنجا خیلی چیزها دیدم و یاد گرفتم. به هیجان آمدم. برای اولین بار فریاد زدم و شعار دادم. رفقایی پیدا کردم که جز همصحبتی انتظاری از هم نداشتیم و در عین حال شیفتهی یک تیم بودیم. درد دل میکردیم و با امید از آینده حرف میزدیم. از بازی بعد، از فصل بعد. آنجا بود که طعم دلشکستگی و شادی از ته دل را چشیدم. شکیبایی و وفاق جمعی را. شکست و دلتنگی را. خیلی چیزهای دیگر را.» زندگی صدر هیچوقت در این عشق دیوانهوارش به فوتبال خلاصه نشده است. او مفسر پرطرفدار فوتبال است، سالها منتقد سینما بوده، اقتصاد و شهرسازی خوانده، تحلیلهای جامعهشناسی نابی دارد و سالهاست داستانها و ناداستانهای جذابی مینویسد و ترجمه میکند. ورق بزنید و کتابهای او را مرور کنید. نوشتههای کسی را که زندهترین و پرشورترین روایتها از فوتبال و زندگی را مینویسد، چون اعتقاد دارد: «خلاصه کردن فوتبال به شوت زدن و گل خوردن و دریافت کردن یعنی نادیده گرفتن جنبههای اصلی آن. یعنی از دست دادن جنبههای انسانی و اجتماعی ورزش. به بازی ایران و استرالیا در آن روز نگاه کنید. شادی و همدلی مردم است که آن بازی را تاریخی و ماندگار کرد، نه آن دویدنها و ضربه زدنها.»_ دکتر حمیدرضا صدر این روزها دور از وطن سخت درگیر مبارزه با بیماری لعنتیاش است و احتمالا نمیتواند مثل همیشه بازیهای جام ملتهای اروپا را دنبال کند. این فوتبال جذاب را که دربارهاش میگفت: «خوبی فوتبال این است که گذشتهات را با آن به یاد میآوری. مثلا من سالی که جام جهانی ۱۹۷۴ بود، وارد دانشگاه شدم. پدرم بعد از جام جهانی ۱۹۷۸ مرد. قبل از جام جهانی ۱۹۸۶ ازدواج کردم و غزاله دخترم جام جهانی ۱۹۹۰ به دنیا آمد. فوتبال نقاط نشانهی ماست.» امیدواریم خیلیخیلی زود خبر سلامتی او برسد و بعدها بگوید «یورو ۲۰۲۰ کامبک زدم.»_ شما کدام کتاب حمیدرضا صدر را بیشتر دوست دارید؟
برگرفته از jabe.mag